ماهانماهان، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

پسر بابا

خودم برایت می گویم.......

1390/12/9 10:03
1,122 بازدید
اشتراک گذاری

هديه به توئي كه بسيار دوستت ميدارم به آرامي و با درنگ بخوان ...خودم برايش مي‌گويم چند روز پيش دختر كوچولوي سه ساله‌ي يكي از دوستانم كه اومده بود خونه ي ما با ديدن سوسك در آشپزخانه ما ذوق كرد و جلو رفت تا با دست كوچكش سوسك را ناز كند مامانش گفت خونه جديدمون پر از سوسك بود وقتي اين به دنيا آمد براي اين كه اذيت نشه هر روز رفتيم با سوسكها حرف زديم و بازي كرديم. آورديم و آن‌ها را شريك كرديم در روزمرگي‌هايمان گفتيم قانون خانه را عوض كنيم طوري كه سوسك ديگر باعث چندش و وحشت و ناآرامي ما نباشد ولي من چه؟؟هنوز... ترس هاي كودكي ام پا برجاست ناخوابي هاي من و شنيده هايي از ديو و غول كاش بيشتر از صورت مهربان خدا مي گفتند ======================================== تصميم دارم خودم براي فرزندم بگويم ريشه تمام ترس هايم را خودم براي فرزندم مي‌گويم. يك روزي مي‌نشينم و همه‌ي اين‌ها را براي بچه ام تعريف مي‌كنم وقتي اين كار را مي‌كنم كه بچه‌ام هنوز فرصت زيادي داشته باشد تا اين‌ها را هضم كند و بعد از ياد ببرد فرصت داشته باشد بپذيرد اما فراموش كند لحظه‌ي پذيرش را همان‌طور كه احتمالا درد لحظه‌ي به دنيا آمدن را فراموش كرده است اول از همه مرگ را برايش تعريف مي‌كنم پيش از اين كه عزيزي را از دست بدهد و رويارويي‌اش با نيستي خيلي شخصي باشد پيش از اين كه ناچار باشد مرگ را همراه با ناباوري و دلتنگي و شيون‌هاي شبانه بشناسد برايش مي‌گويم كه مثل تاريخ مصرف پشت قوطي شير و ماست مي‌ماند كه زندگي در هر چيز و هر كس قرار است تمام شود برايش مي‌گويم كه بداند روزي كه با مرگي روبرو شود، احساس خشم و حقارت خواهد كرد و اين كه آن اندوه ممكن است هيچوقت قلبش را ترك نكند اما در همان روزگار هم پذيرفتن و فهميدن نيستي... ساده‌تر از عمري ترسيدن از آن است خودم برايش مي‌گويم كه بداند ترس، اصلا فقط مال آدم بزرگ‌هاست آنقدر كه درآنها هراس گرفتن دستي هست، ترس از گم شدن نيست بداند كه ترس‌هاي بزرگ ممكن است در لحظه‌ي تنهايي به سراغش بيايد روزي كه براي خودش آدمي شده باشد و حضور من نتواند دردي از او دوا بكند آن روز يادش باشد كه از ترسيدن خودش نترسد. برايش مي‌گويم كه ترسيدن يعني ندانستن يعني مطمئن نبودن از ثبات و امنيت دانستن اين كه ترس جزئي از طبيعت اوست و بارها خواهد آمد و خواهد رفت شايد كمك كند كه او خودش را وقت ترسيدن آرام كند شايد كمك كند كه ترسيدن غافلگير و ناتوانش نكند و هنوز بتواند فكري بكند براي خوب كردن خودش مي‌خواهم بداند كه گاهي حسادت ممكن است به سراغ آدم بيايد يعني اين كه زمان‌هايي هست كه دست آدم از چيزهاي خوب دنيا كوتاه مي‌شود بايد بداند كه گاهي چيزهايي كه دوست دارد و فكر مي‌كند براي داشتنشان محق است را به او نمي‌دهند و جلوي چشمش به ديگري مي‌دهند و ديدن ديگريِ خوشحال براي بعضي ها كار ساده‌اي نيست و اگر آدم سعي‌اش را كرد و از پسش برنيامد بايد بداند كه حسود است حسود است و اين به معني محق بودنش نيست. به معني محق نبودن ديگري هم نيست حسادت آن قدر تحملش سخت است كه بد نيست آدم بشناسدش تا زيادي غصه‌اش را نخورد شايد به جاي اين كه زير بارش بشكند سعي كند از راه آن احساس بزرگ‌تر شود و آزاده‌تر مي‌خواهم برايش بگويم كه در دنيا نااميدي هم هست نااميدي معني‌اش خسته شدن از خوش‌بيني است و اگر آدم ديگران را به ورطه‌ي تلخي نااميدي‌هاي خودش نكشد خسته شدن هيچ ايرادي ندارد برايش مي‌گويم كه خسته شدن ايستگاه آخر نيست و او حق دارد گاهي خسته باشد حق دارد پا شل كند، آه بكشد، اخم كند ولي بايد بداند كه نااميدي به كساني كه دوستش دارند دخلي ندارد و خوب نيست كسي اميد را از ديگري بگيرد به خاطر نااميدي خودش چون رسمش اين است كه آدم راه خودش را پيدا مي‌كند و اميد مي‌تواند هزار بار ديگر هم برگردد مي‌خواهم براي بچه‌ام بگويم وقتي كه ديگر بچه نباشد چه روزهاي زيادي احساس خواهد كرد كه دنيا آن‌طور كه من مي‌گفتم نبود كه من با هزاري آرزو و ادعا، احتمالا هيچوقت نخواهم نتوانست سوسكي را ناز كنم و خودم هم خوب مي‌دانم نصيحت‌هاي من نمي‌توانست فراتر از ترس‌ها و نا‌اميدي‌ها و حقارت‌هاي خودم برود پس نمي‌توانست او را هميشه حفظ كند همينطور كه آرزوهاي من شايد كوچك بودند براي او مي‌خواهم يك بار براي هميشه به او بگويم كه از من آزاد است كه از من دِيني به گردن او نيست. كه او مسئول دلتنگي‌ها و حفره‌هايي كه خودم عمري نتوانستم جبرانشان كنم نيست براي من او آزاد است. مي‌خواهم بنشينم و ساعت‌ها برايش بگويم كه من بهشت را زير پاي خودم نمي‌بينم و همه‌ي عشقي كه به پاي او ميريزم را براي لذت خودم مي‌ريزم و بالاخره حتما مي‌خواهم براي او بگويم كه اين دنيا بدون عشق نمي‌ارزد حتي اگر من بگويم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

اسما
24 فروردین 91 11:07
سلام مامانی مهربون و نازم ، خوبی ؟ مامان جیگـرو یه دنیا ببوس
نرگس
21 بهمن 91 19:16
فوق العاده زیبا و عمیق بود. خیلی لذت بردم. این متن نوشته خودتونه؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر بابا می باشد